ستایشستایش، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات ستایش

11/2/96

سلام. جيگر مامان.قربون دختر سادم برم.عزیز دلم ديگه کم کم داره کلاس اولت هم تموم ميشه و شما یک دختر باسوادی.عسلم امروز یک اتفاق بامزه ای افتاد که من کلی خندیدم.ما هرهفته مقداری پول به شما ميديم تا از بوفه مدرسه خرید کنی.دیروز هم مقداری بهت پول دادیم وقرار شد تا کیک بخری.امروز بابا ازت پرسید عزیزم کیک رو چند خریدی و شما گفتی مفتی بود من گفتم یعنی چی و خندیدم باباهم کلی خندید و شما برای اینکه توجیه کنی گفتی پس ماکارونی چرا مفتیه؟ما فهمیدیم که چند باری هم ماکارونی رو مفتی خریدی!و کلی خندیدیم و گفتم چطوري می خری و شما گفتی من گفتم یک کیک بده و اون هم داد. من هم دیدم پول نخواست رفتم سر. صف!حالا قراره فردا بری و پول رو بدی.قربون دختر ساده و صادقم ب...
11 ارديبهشت 1396
1